آه‌کنده از غم | نقد و برسی عنوان Fahrenheit

ساخت وبلاگ
آه‌کنده از غم | نقد و برسی عنوان Fahrenheit

نقل قول:آه‌کنده از غم، آه‌کنده از جسارت و خشم، کمی افسرده و تنها به آسمان می‌نگرد. تنها در تاریکی، تنها در یک شب برفی مجبور است بدترین کابوس‌هایش را تحمل کند. گویی زندگی سرنوشت تلخ و تاریک  را برای وی رقم زده است. حال او در دل تاریکی شب به دنبال راهی برای نجات است. چه کند! نه راه پیش دارد و نه راه پس...

دست‌های زخمی، چاقویی آلوده به خون مقتول و یک جسد! جمله‌ای که آغازگر زجرهای یک شخص بی‌گناه، ده‌ها ساعت گیم‌پلی و هزاران خط داستان بود که با پس زمینه ای جنایی و علمی_تخیلی تجربه ای متفاوتی از بازی‌های ویدیویی را به تصویر کشید.«ایندگو پرافسی» (Indigo Prophecy)  که در آمریکای شمالی با نام «فارنهایت» (Fahrenheit)شناخته می‌شود، دومین ساخته‌ی «دیوید کیج» (David Cage) به شمار می‌رود که در استودیوی فرانسوی «کوانتم دریم» (Quantum Dream) توسعه یافت. بدون شک وقتی نام این استودیو به میان می‌آید بی‌درنگ به یاد عناوین موفقی همچون «ماورای دو روح» (Beyond: Two Souls) و «هوی رین» (Heavy Rain) می‌افتیم که با پس‌زمینه‌ای زبانه‌کش و صدالبته سورئال خودنمایی کردند. پس از موفقیت‌های بسیار خوبِ نخستین عنوان «دیوید کیج» (David Cage) یعنی «امیکرون: روح سرگردان» (Omikron The Nomad Soul)، این هنرمند خلاق، به پیرو تصمیمی که گرفته بود سعی بر این داشت که در عنوان بعدی خود مخاطبان را درگیر احساسات درونی بازی کند. سرانجام با برسی ایده‌های متنوع، وی ایده‌ی ساخت عنوانی تحتِ‌نام «فارنهایت» (Fahrenheit) در سبک مخصوص خود یعنی درام تعاملی و اکشن ماجراجویی (Interactive movie و action-adventure) را برگزید. به جرئت می‌توان گفت که به عنوان دومین ساخته‌ی دیوید کیج (David Cage)، فارنهایت (Fahrenheit) به یک موفقیت غیرقابل پیش بینی و دلچسب برای وی بدل شد و تا بدین‌ لحظه که 11 سال از انتشار این عنوان می‌گذرد، بازی‌بازان زیادی در سرتاسر جهان به تجربه‌ی آن چه برای بار نخست و چه برای دهمین‌بار می‌پردازند. حال در ادامه ما نیز می‌خواهیم به برسی نسخه‌ی کلاسیک این عنوان بپردازیم. با ما همراه باشید.

[عکس: fahrenheit_wallpaper_by_puflwiz-d4ucnzl.jpg]

برخلاف دیگر بازی‌های «دیوید کیج» (David Cage)، درصد بیشتر «فارنهایت» (Fahrenheit) را داستان‌سرایی تشکیل می‌دهد و دیگر رکن‌ها نقش کم‌رنگ‌تری دارند. داستان بازی روایت خوب و جالبی دارد و با پیشرفت درون آن، بیشتر غرق خواهید شد و نکته‌ها و حقایق بیشتری آشکار می‌شوند. بیشتر وقایع بازی بسته به دیالوگ‌های رد و بدل شده میان شخصیت‌ها، رموز و سوپرایزهای درون آن فاش می‌شود. داستان همانطور که شرح داده شد، درباره‌ی مجموعه‌ای از قتل‌های زنجیره‌ای است که به طور کاملاً مرموزی در سرتاسر شهر «نیویورک» (New York) به وقوع پیوسته و در این میان بازی شخصی تحتِ‌نام «لوکاس کین» (Lucas Kane) را به تصویر می‌کشد که ناخواسته در دستشویی یک رستوران فردی را به قتل می‌رساند.

داستان بازی در ابتدا بسیار ساده به‌ نظر می‌رسد، اما با پیش‌روی در آن و آشکار شدن بسیاری از جواب‌های به وجود آمده، جالب‌ و بسیار پیچیده‌‌تر می‌شود. روایت بازی «فارنهایت» (Fahrenheit) چالش‌های زیادی در خود دارد و به مرور زمان بازی‌باز را با اتفاقات گذشته شخصیت اصلی آگاه می‌سازد. همانطور که گفتیم بازی روایت بسیار گنگ و نامفهومی دارد که بدون توجه به جزییات و دیالوگ‌های شخصیت‌ها، درک آن بسیار سخت است؛ چه بسا اگر در فهمیدن داستان بازی به تمامی جزییات دقت بسیار زیادی نیز به خرج دهیم بازهم در فهمش آن سردرگم می‌مانیم. جای دارد اضافه کنم که داستان بازی جالب و جذاب و در عین‌حال اندکی کلیشه‌ای آغاز می‌شود و مخاطب را تا اواخر بازی با کلی سئوال بی‌جواب رها می‌کند و در نهایت به شیوه‌ی کاملا هوشمندانه به تمامی سئوالات بی‌جواب پاسخ می‌دهد. در بازی باید تصمیمات بسیار سختی در مسیر داستان بگیرید که گاهاً شما را واقعا به فکر وا می‌دارند و در تصمیمات خود دچار تردید خواهید شد که این مسئله به درستی نشان می‌دهند که اهمیت تصمیمات به خوبی در جا به جای بازی مشخص است و کوچک‌ترین تصمیم اشتباه سبب می‌شود شخصیت بازی خود را باخته و دست به خودکشی بزند! به طورکلی داستان بازی حرف‌‌های زیادی برای گفتن دارد، به خصوص زمانی که بدانید روایت بازی مملو از صحنه‌های احساسی و خاص است و می‌توان روایت صحیح و پر کششی در آن دید. اگر بخواهیم درباره‌ی شخصیت‌پردازی صحبت کنیم، حرف برای گفتن زیاد است! به طور کلی و خلاصه شخصیت‌پردازی بازی در سطح نسبتاً بالایی قرار دارد و مشکل خاصی در آن یافت نمی‌شود. متن فوق به خوبی بیانگر همه‌چیز است! تنها جای دارد ذکر کنیم که سعی بر این داشتیم از گویش داستان تا حد امکان جلوگیری کنیم، زیرا همانطور که گفتیم درصد بیشتر بازی را روایت داستان تشکیل می‌دهد.

[عکس: Fahrenheit-Indigo-Prophecy-Remastered-Ou...1514-4.jpg]

اگر با توجه به داستان بازی، انتظار یک گیمپلی هیجان انگیز و معمایی را دارید، باید به شما بگوییم که زیاد امیدوار نباشید، زیرا بازی در بخش گیم‌پلی از تمامی بخش‌های دیگر آن کمی ضعیف‌تر عمل کرده است که در ادامه به بررسی این بخش می‌پردازیم.

«دیوید کیج» (David Cage) سعی بر این داشت که گیم‌پلی کاملا متفاوت‌تر را در «فارنهایت» (Fahrenheit) تزریق کند که به نظر می‌آید موفق بوده است. در بازی آزادیِ‌عمل زیادی وجود دارد. شما می‌توانید در محیط نسبتاً محدود بازی کند و کاو کنید یک سری نامه و... جمع آوری کنید که بر طبق آن‌چه گفتیم این نامه‌ها در درک بهتر داستان بازی نقش مهمی دارند. این قسمت از بازی به دلیل زاویه‌ی دوربین نه‌چندان جالب در برخی از مراحل، چندان چنگی به‌دل نمی‌زند. بخش دیگری نیز در گیم‌پلی وجود دارد که می‌توان نام آن را دکمه‌زنی نهاد. به فرض مثال در برخی از صحنه‌ها الگوهای دسته یا کیبورد در صفحه نمایش نقش می‌بندد که بلافاصله باید اقدام به انجام دادن آن الگوها کنید. اما در صحنه‌های اکشن (مانند تصویر بالا) دو الگوی دایره شکلی پدیدار می‌شوند که به چهار قسمت مساوی تقسیم شده‌اند که در طول مراحل بر روی صفحه نمایش نقش می‌بندند. این دو دایره هر کدام نماد الگوهای انالوگ هستند که درحین تجربه‌ی بازی امکان دارد هر یک از قسمت‌ها پررنگ‌تر شوند که خودتان به خوبی می‌دانید بیانگر چیست! بدون‌شک یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های این بخش مختص الگوها است که توجه‌ی مخاطب را جلب می‌کند و باعث می‌شود توجه‌ی کم‌تری به خود بازی داشته باشد. بگذریم! گیم‌پلی بازی در مقایسه با دیگر عناوین هم‌سبک، برتری زیادی دارد. هسته‌ی اصلی بازی بیشتر بر روی معماها(!) و سوپرایزهای داستانی بنا شده است. تصمیماتی که می‌گیرید نقش مهمی در بازی دارند و بسیار جالب هستند. مراحل بازی از تنوع بسیار بالایی برخوردار است و همین عبارت برای مفهوم کلی روند ماموریت‌ها و مراحل نیز صدق می‌کند. سختی در بازی در ذکاوت چیزی تحت‌نام دشمن نیست! بلکه به حل کردن معماها و یافتن راهی برای ادامه‌ی بازی در آن برف سنگین که اجازه نمی‌دهد چشم‌انداز وسیعی به کل محیط داشته باشید، است. درکل گیم‌پلی بازی بسیار محدود است و چیز خاصی برای گفتن ندارد! پس به همین متن بسنده می‌کنیم.

در سال انتشار «فارنهایت» (Fahrenheit) بازی‌بازان با عناوین هنری و واقعاً چشم‌نوازی مواجه شدند، اما با این وجود سازندگان بازی مذکور، گرافیک بازی را با اعمال و تغییرات بسیار زیاد در سطح بسیار بالایی قرار دادند و در آن ما شاهد جزییات بالای محیط و کیفیت بالای اشیاء در مراحل بازی هستیم. «کوانتم دریم» (Quantum Dream) در به تصویر کشیدن محیط راز آلود، تلاش زیادی کرده و جلوه‌ی خاصی به دنیای تاریک و مبهم بازی داده است تا تحسین منتقدان را در خلق اتمسفر خاص محیط برانگیزد. طراحی محیط‌ها و مراحل بسیار خوب انجام شده است و به راحتی می‌توان حس سنگینی نهفته در جو بازی را منتقل کند. «فارنهایت» (Fahrenheit) به عنوان یک بازی نسل ششمی به طور کلی دارای گرافیک خیره کننده‌ای است. طراحی محیط بازی بسیار خوب کار شده به طوری که شما می‌توانید حس یک نفر در آن شهر سرد و ترسناک را به خوبی درک کنید، به هر طرف نگاه کنید شهر خلوت و محیطی سراسر پوشیده شده با برف همراه با اتومبیل‌ها می‌بینید که فضای بازی را به خوبی برای ترس و اظطراب فراهم کرده‌اند. با توجه به آن‌که محیط بازی تماما در برف و بوران است، این بخش بازی بسیار خوب عمل کرده و جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذاشته است.

[عکس: ingame_16x9.jpg]

یک عنوان نسل ششمی با این عظمت گرافیکی! مگه داریم؟ مگه میشه؟

اگه بخواهیم بهترین بخش بازی «فارنهایت» (Fahrenheit) را انتخاب کنیم، با قاطعیت باید بگوییم که موسیقی و صداگذاری این بازی از همه‌ی بخش‌های آن موفق‌تر می‌باشد. وقتی در آهنگ سازی عنوانی، نام «آنجلو بادالامنتی» (Angelo Badalamenti) به میان آید، می‌توان گفت با موسیقی بسیار عالی و زیبایی طرف هستیم. به لطف این اسطوره موسیقی بازی کاملا متناسب با اتمسفر راز آلود آن است. جدا از این مسئله، صداگذاری نیز دست‌کمی از موسیقی بازی نداشته است و با جزییات بسیار ظریفی کار شده‌اند.یکی از صداهای زیبایی که در طور بازی می‌شنوید، صدای زوزه باد در شهر است که شما را به خوبی در آن فضا قرار می‌دهد. در کل موسیقی و صداگذاری بازی مشکل خاصی ندارد و در سطح بالاتری از سایر بخش‌ها قرار دارد.

نغمه‌ی پایانی

جمع بندی اطلاعات بازی و بیان کردن آن کار ساده‌ای نبود! این عنوان واقعاً عنوان عظیمیست که در زمان خود شاهکاری بوده است. بدون‌شک «فارنهایت» (Fahrenheit) عنوانیست که با قرار دادن مخاطب در محیط‌های راز آلود، تجربه‌ی متفاوت‌تری را به تصویر می کشد. بر طبق سنت هر نویسنده، ما نیز تجربه‌ی این عنوان را ضروری می‌دانیم و پیشنهاد می دهیم طرفداریِتان به هر سبک را کنار گذاشته بی‌درنگ به تهیه‌ی بازی اقدام نمایید. چیزی که این عنوان را بیشتر از عناوین نوستالژیک (!) دیگر جذاب می‌کند، روایت جالب بازی، مشکلات ریز و درشت گیم‌پلی در کنار صداگذاری بی‌نقص آن است.

نکات مثبت: روایت بسیار درگیر کننده- صداگذاری و موسیقی زیبا- گرافیک نیز در زمان خود شاهکاری بوده است.

نکات منفی: کنترل بسیار بدِ گیم‌پلی- وجود الگوهای آنالوگ باعث می‌شود توجه‌ی کم‌تری به بازی داشته باشیم

نمره‌ی کل: 7.5

بازی های کامپیوتری...
ما را در سایت بازی های کامپیوتری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار gamefa بازدید : 356 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 9:42

خبرنامه